معنی ندامتگاه - فرهنگ فارسی معین
معنی ندامتگاه
- ندامتگاه
- محلی که مجرمین در آنجا احساس ندامت و پشیمانی کنند، زندان
تصویر ندامتگاه
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با ندامتگاه
اقامتگاه
- اقامتگاه
- کاژه نشستگه نشستگهی زان میان بازجست که دارد نشیننده را تندرست (نظامی) مانشگاه
فرهنگ لغت هوشیار
قیامتگاه
- قیامتگاه
- محل رستاخیز. (فرهنگ فارسی معین). جای رستاخیز:
چون که خلق از مرگ او آگاه شد
بر سر گورش قیامتگاه شد.
مولوی
لغت نامه دهخدا
سلامتگاه
- سلامتگاه
- محل امن. مأمن. (فرهنگ فارسی معین) :
دید خود رادر آن سلامتگاه
کاولش دیو برده بود ز راه.
نظامی
لغت نامه دهخدا
دامگاه
- دامگاه
- جایی که برای صید جانوران دام گذارند جای دام. یا دامگاه دیو دنیا عالم سفلی. یا دامگاه گرگ دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
دامگاه
- دامگاه
- جایی که برای گرفتار ساختن جانوران دام بگذارند، جای دام، برای مِثال دلش چون شدی سیر از این دامگاه / در آن خرگه آوردی آرامگاه (نظامی - ۱۰۳۵)
فرهنگ فارسی عمید