جدول جو
جدول جو

معنی نخکله

نخکله((نَ کَ لَ))
گردویی که پوست سخت داشته باشد، کنایه از آدم بی شرم و پررو
تصویری از نخکله
تصویر نخکله
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با نخکله

نخکله

نخکله
گردویی که پوست سخت داشته باشد، برای مِثال گرچه سختی چو نخلکه مغزت / جمله بیرون کنم به چاره گری (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۹۰)
نخکله
فرهنگ فارسی عمید

نخکله

نخکله
گردوی سخت چهارمغزکه زودشکسته نشود ومغزش بدشواری برآید: گرچه سختی چونخکله مغزت جمله بیرون کنم بچاره گری. (لبیبی. لفااق. 481)
فرهنگ لغت هوشیار

نخکله

نخکله
گوزی سخت. (لغت فرس اسدی). گوز سخت. گردوی سوزنی. (فرهنگ نظام). گردکانی را گویند که سخت باشد و زود نشکند و مغزش به دشواری برآید. (جهانگیری) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (از آنندراج). و آن راچارمغز نیز گویند زیرا که مغزش چهارپاره است. (انجمن آرا). گردو سوزنی. گردو سنجاقی. گردکانی که مغزش به زحمت با سوزن و سنجاق برآید. (فرهنگ خطی). در سبزوارگردوی سوزنی ناخ کله است. (فرهنگ نظام) :
ای به زفتی عَلَم به گرد جهان
برنگردم ز تو مگر بمری
گرچه سختی، چو نخکله مغزت
جمله بیرون کنم به چاره گری.
لبیبی.
، بمعنی باز کردن هر چیز با ناخن هم هست، مثل: پشم ها را ناخ کله کن یا موی سر ناخ کله شده، ریشه اش نکه کهله است بمعنی بیرون آینده با ناخن. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا

نخاله

نخاله
بی ادب، جاهل، ضایعات مصالح ساختمانی، کالای نامرغوب، آنچه پس از الک کردن در غربال باقی می ماند
نخاله
فرهنگ فارسی عمید

نخاله

نخاله
آنچه بعد از ریختن آرد در غربال و غیره باقیماند، سبوس گندم
نخاله
فرهنگ لغت هوشیار

نخاله

نخاله
هرآنچه که بعد از الک کردن در الک باقی می ماند، هر چیز بیهوده و به درد نخور، بدجنس، ناتو، حقه باز
نخاله
فرهنگ فارسی معین

نخیله

نخیله
تصغیر نَخْله است. (از اقرب الموارد). رجوع به نخل شود، سرشت. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). طبیعت. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خیرخواهی. پند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نصیحت. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

نخیله

نخیله
موضعی است در نزدیکی کوفه بر سمت شام. و آن جائی است که علی علیه السلام چون خبر قتل عامل انبار بدو رسید بدانجا رفت و خطبۀ مشهورش را در ذم کوفیان قرائت فرمود و در آن گفت: اللهم انی لقد مللتهم و ملونی فارحنی منهم، و خود چند روزی پس از این خطبه کشته شد. (از معجم البلدان). نام موضعی در عراق که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام باخوارج جنگ فرمود. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

نخیله

نخیله
واحد نخیل است. رجوع به نخیل شود، نصیحت خالص، نیت خالص. ج، نخائیل. گویند: لایقبل اﷲ الا نخائیل القلوب، أی النیات الخالصه، طبیعت. (از المنجد). رجوع به نُخَیْلَه شود
لغت نامه دهخدا