جدول جو
جدول جو

معنی نخچیروال

نخچیروال((نَ))
کسی که شکار را به طرف صیاد می راند، شکارانگیز
تصویری از نخچیروال
تصویر نخچیروال
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با نخچیروال

نخچیروال

نخچیروال
کسی که شکاررابطرف صیادمیراندچنانکه در شکارجرگه پادشاهان وبزرگان معمول است شکارانگیز: نخچیروالان این ملک را شاگردباشدفزون زبهرام. (فرخی د. 223 صحاح الفرس 211 رشیدی)
فرهنگ لغت هوشیار

نخچیروال

نخچیروال
نخچیرانگیز. (لغت فرس اسدی). فرهنگ نویسان ِ بعد از اسدی مقصود از لفظ ’نخچیرانگیز’ را ’شکاری’ فهمیدند، لیکن ظاهر لفظ کسی است که شکار را به طرف شکاری میراند چنانچه در شکار جرگۀ پادشاهان و بزرگان می کنند، جمعی شکارها را به طرف ایشان میرانند. لفظ ’وال’ که متصل به نخچیر شده هندی است که ظاهراً در زمان محمود غزنوی به ایران آمده، مثلاً در کلمه کوتوال. (از فرهنگ نظام). و ممکن است مصحف نخچیروان باشد. کردی: نچیروان (شکارچی) ، نچروان. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، مرد شکاری. شکارانداز. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). شکارکننده. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

نخجیروال

نخجیروال
شِکارچی، آنکه پیشه اش شکار کردن جانوران است، حابِل، صَیّاد، صِیدگَر، نَخجیرگان، نَخجیرگَر، قانِص، نَخجیرزَن، صِیدبَند، صِیداَفکن، نَخجیرگیر، مُتَصَیِّد، شِکارگیر، شِکارگَر
شکاربان برای مِثال نخجیروالان این ملک را / شاگرد باشد فزون ز بهرام (فرخی - ۲۲۳)
نخجیروال
فرهنگ فارسی عمید

نخچیروان

نخچیروان
مرد شکاری. شکارانداز. نخچیروال. (ناظم الاطباء). رجوع به نخچیروال شود
لغت نامه دهخدا

نخجیروال

نخجیروال
مرد شکاری. شکارکننده. (انجمن آرا). مرد شکارکننده. شکارچی. صیاد. (فرهنگ خطی) ، نخجیرانگیز. (فرهنگ اسدی) (اوبهی). آهوگردان. حشرت. (یادداشت مؤلف) :
نخجیروالان این مَلِک را
شاگرد باشد فزون ز بهرام.
فرخی (از اسدی).
و رجوع به نخچیروال شود
لغت نامه دهخدا

نخچیرگاه

نخچیرگاه
محل صیدصیدگاه شکارگاه: بهرام روزی درنخچیرگاه ازدنبال خرگوری می دوانید
فرهنگ لغت هوشیار