جدول جو
جدول جو

معنی نخجیرگان

نخجیرگان
نخچیرگان، نام لحن آخر از سی لحن باربد
تصویری از نخجیرگان
تصویر نخجیرگان
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با نخجیرگان

نخجیرگان

نخجیرگان
شکارچی، در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مِثال چو بر نخجیرگان تدبیر کردی / بسی چون زهره را نخجیر کردی (نظامی۱۴ - ۱۸۱)
نخجیرگان
فرهنگ فارسی عمید

نخجیرگان

نخجیرگان
شکارچی. صیاد. قناص وحوش. (یادداشت مؤلف) :
تو خود دانی که ویرو چون جوان است
به دشت و کوه بر نخجیرگان است.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا

نخجیرگاه

نخجیرگاه
سرزمینی که در آن شکار فراوان باشد، جای شکار کردن، شِکارگاه، شِکارِستان، صِیدگاه، مُتَصَیَّد
نخجیرگاه
فرهنگ فارسی عمید

نخچیرگان

نخچیرگان
نام نوائی است از موسیقی که باربد مصنف آن است. (از جهانگیری). نام لحن آخر است از جملۀ سی لحن باربد، و آن را نخچیرگانی هم خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج). نام لحن بیست وهفتم است از الحان باربد. (حاشیۀ برهان قاطع معین). و نیز رجوع به مجلۀ موسیقی سال 2 شمارۀ 2 ص 3 و 4 شود:
چو بر نخچیرگان تدبیر کردی
بسی چون زهره را زنجیر کردی.
نظامی.
، نام نوائی است از موسیقی. (از برهان قاطع) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

نخجیروان

نخجیروان
دهی است از دهستان نیمور بخش حومه شهرستان محلات، در 15 هزارگزی مشرق محلات و 5 هزارگزی شمال جادۀ شوسۀ دلیجان به خمین، بر ساحل رودخانه در دامنۀ معتدل هوائی واقع است و 600 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه لعل بار و رود قم و محصولش غلات و پنبه و میوۀ صیفی و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

نخجیروان

نخجیروان
مرد شکاری. شکارانداز. (جهانگیری) :
در آن هفته نخجیروانی ز دشت
بدان سو که جرماس بُد برگذشت.
اسدی
لغت نامه دهخدا

نخجیرگاه

نخجیرگاه
شکارگاه. (ناظم الاطباء). شواهدذیل نخچیرگاه ذکر شده است. رجوع به نخچیرگاه شود
لغت نامه دهخدا