نثار شدن نثار شدن افشانده شدن. (ناظم الاطباء) : ای دریغا اشک من دریا بُدی تا نثار دلبر زیبا شدی. مولوی. - جواهرنثار تحقیق شدن، بیان کردن چیز راست و حقیقت گفتن. (ناظم الاطباء). ، کشته شدن. (ناظم الاطباء) ، قربان شدن. فدا شدن لغت نامه دهخدا
بخار شدن بخار شدن وشمیدن خوزمیدن (هم آوای رزمیدن) بصورت بخار در آمدن تبخیر شدن، یا بخار شدن مایعات فرهنگ لغت هوشیار