جدول جو
جدول جو

معنی نثار شدن

نثار شدن((~. شُ دَ))
افشانده شدن، کشته شدن
تصویری از نثار شدن
تصویر نثار شدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با نثار شدن

نثار شدن

نثار شدن
افشانده شدن. (ناظم الاطباء) :
ای دریغا اشک من دریا بُدی
تا نثار دلبر زیبا شدی.
مولوی.
- جواهرنثار تحقیق شدن، بیان کردن چیز راست و حقیقت گفتن. (ناظم الاطباء).
، کشته شدن. (ناظم الاطباء) ، قربان شدن. فدا شدن
لغت نامه دهخدا

نثارشدن

نثارشدن
افشانده شدن، پاشیده شدن زرو سیم ونقل ونبات وغیره، قربان شدن فداگشتن
فرهنگ لغت هوشیار

بخار شدن

بخار شدن
وشمیدن خوزمیدن (هم آوای رزمیدن) بصورت بخار در آمدن تبخیر شدن، یا بخار شدن مایعات
فرهنگ لغت هوشیار