جدول جو
جدول جو

معنی نبشی

نبشی((نَ))
هر چیز نبش دار، آجر یا کاشی که لبه تیز نداشته باشد، تیرآهن
تصویری از نبشی
تصویر نبشی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با نبشی

نبشی

نبشی
منسوب به نبش: هرچیزنبشدار، کاشی یاآجری که ملتقای دوسطح آن زاویه ای قایمه تشکیل ندهدبلکه بوسیله سطح کم عرض دیگری دوسطح آن بهم پیوندد آجری که لبه تیزنداشته باشد، آهنی که ازدوسطح عمودبریکدیگرتشکیل شده باشدوبرای ساختن پایه صندوقهای آهنی ودرومانندآن بکار رود
فرهنگ لغت هوشیار

نبشی

نبشی
در اصطلاح بنایان، کاشی یا آجری که ملتقای دو سطح آن زاویۀ قائمه تشکیل ندهد بلکه بوسیلۀ سطح کم عرض دیگری دو سطح آن به هم پیوندد. آجری که لبۀ تیز نداشته باشد
لغت نامه دهخدا

آبشی

آبشی
چاهی که در صحن سرای کنند برای رفع حوایج کودکان و گرد آمدن فاضل آب چاهک
فرهنگ لغت هوشیار

حبشی

حبشی
از مردم حبشه، کنایه از سیاه پوست، پسوند متصل به واژه به معنای کنایه از سیاه رنگ مثلاً حبشی چهره، حبشی زلف
حبشی
فرهنگ فارسی عمید

ناشی

ناشی
کسی که هنوز در کار خود استادی و مهارت پیدا نکرده، تازه کار، بی تجربه، پیداشونده، پدیدآمده، ناشیانه
ناشی
فرهنگ فارسی عمید

طبشی

طبشی
پارسی تازی گشته تبشی آوندی است لب گرد که از مس یا زر و سیم سازند
طبشی
فرهنگ لغت هوشیار