جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نبالت

نبالت

نبالت
صاحب نجابت بودن نیک ونجیب بودن، گرامی شدن، تیزخاطرگردیدن ذکاوت
نبالت
فرهنگ لغت هوشیار

نبالت

نبالت
ذکاوت، آگاهی، فضل. (ناظم الاطباء) ، شرف. بزرگی. (یادداشت مؤلف) ، نجابت. (ناظم الاطباء) ، استادی. (غیاث اللغات). رجوع به نَباله شود
لغت نامه دهخدا

کبالت

کبالت
عنصر فلزی سفید رنگ، سخت، چکش خوار، قابل مفتول شدن، نامحلول در آب و محلول در اسید ازتیک که در تهیۀ برخی آلیاژها، رنگ ها و جلادهنده ها به کار می رود
کبالتِ ۶۰: کبالت رادیواکتیو که در معالجۀ سرطان از آن استفاده می شود
کبالت
فرهنگ فارسی عمید

نذالت

نذالت
فرومایه گردیدن کمینه شدن، فرومایگی پستی: به نذالت این مقام رضاندهی
فرهنگ لغت هوشیار

نباله

نباله
نژادگی، تیز هوشی، گرامکی، تیر گری تیر اندازی ساز و برگ آمادگی
نباله
فرهنگ لغت هوشیار