جنگ گاه. (برهان قاطع) (از بهار عجم). جای جنگ. محل پیکار. (آنندراج) (انجمن آرا). آوردگاه. (انجمن آرا). رزمگاه. میدان جنگ. (ناظم الاطباء). دشت کین. دشت نبرد. آوردگه. رزمگه. میدان رزم: دو لشکر بهم کینه خواه آمدند دلیران ناوردگاه آمدند. اسدی. ، جولانگاه. جولانگه: ناوردگاه سازد میدان مدح تو هر کس که او سوار کمال و هنر شود. مسعودسعد. او را چو در نبرد برانگیزد ناوردگاه چرخ کیان باشد. مسعودسعد
ناوردگاه. جنگ گاه. میدانگاه. میدان جنگ. جای نبرد. رزمگه. آوردگه. آوردگاه: به ناوردگه شد جهان پهلوان ز قلب اندرون با سپاهی گران. فردوسی. بسی یک بدیگر درآویختند بسی خون به ناوردگه ریختند. نظامی. در صف ناوردگه لشکرش دست علم بود وزبان خنجرش. نظامی
مشتاق جنگ و جدال. آرزومند پیکار. (ناظم الاطباء). ناوردجو. جنگی. مبارز. جنگجو. جنگاور. نبرده: به شبگیر چون من به آوردگاه روَم پیش آن ترک ناوردخواه. فردوسی