جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نامه رسان

نامه رسان

نامه رسان
کارمند ادارۀ پست که مامور رسانیدن نامه ها به صاحبان آن ها است، کسی که نامه های مردم را از شهری به شهر دیگر می برد، قاصِد، اَسکُدار، غُلامِ پُست، چاپار، پِیک، چَپَر، بَرید، مأمورِ پُست، نامِه بَر
نامه رسان
فرهنگ فارسی عمید

نامه رسان

نامه رسان
نامه آور نامه بر: بادسحری نامه رسان من وتست ای بادخ چه مرغی که پرت باددرست. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار

نامه رسان

نامه رسان
رسانندۀ نامه. قاصد. نامه بر. نامه آور. پیک:
باد سحری نامه رسان من و تست
ای باد چه مرغی که پرت باد درست.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

نامه خوان

نامه خوان
آنکه نامه خواند، آنکه نامه اعمال کسان راخواند: چو فردا نامه خوانان نامه خوانند برآرم یک جهان فریاد ازین دل. (باباطاهرلغ)، کتاب خوان
فرهنگ لغت هوشیار

نامه پران

نامه پران
کسی که بیهوده وپیاپی به اشخاص نامه نویسد (درمقام توهین استعمال شود) : (همین حالاکه ازخانه بیرون میرومیک راست بنظمیه خواهم رفت واین نامه پران بیشرم رابسزای بی ادبیش میرسانم)
فرهنگ لغت هوشیار

نامه خوان

نامه خوان
خوانندۀ نامه. آنکه نامه را میخواند، آنکه نامۀ اعمال خواند:
چو فردا نامه خوانان نامه خوانند
مو در کف نامه سر در پیش دیرم.
باباطاهر عریان.
، کتاب خوان. خوانندۀ کتاب
لغت نامه دهخدا

نامه بستن

نامه بستن
سر مکتوب را چسباندن و مهر کردن. (ناظم الاطباء). مکتوب را ختم کردن
لغت نامه دهخدا