معنی نامرئی - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با نامرئی
نامرئی
نامرئی
نامشهود. لایری. غیرمرئی. ناپیدا. نادیده، غیب. نادیدنی. رؤیت ناشدنی. رؤیت ناپذیر. - نامرئی شدن، غیب شدن. غایب شدن
لغت نامه دهخدا
نامردی
نامردی
پستی و فرومایگی، برای مِثال در حلقۀ کارزار جان دادن / بهتر که گریختن به نامردی (سعدی۲ - ۵۶۲) ، ترسو بودن
فرهنگ فارسی عمید
نامرضی
نامرضی
ناشایسته ناپسندناشایسته نامقبول: (بعضی ازاخلاق اودرظاهرنامرضی باشد {مقابل مرضی
فرهنگ لغت هوشیار
نامرعی
نامرعی
چیزی که ملاحظه و منظور نشده. چیزی که پاس وی را نداشته باشند. (ناظم الاطباء). مراعات نشده. منظورناشده. رعایت نگشته: اگر مواضع حقوق به امساک نامرعی دارد به منزلت درویشی باشد. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.