جدول جو
جدول جو

معنی ناف افکندن

ناف افکندن((اَ کَ دَ))
کنایه از درمانده شدن
تصویری از ناف افکندن
تصویر ناف افکندن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ناف افکندن

ناف افکندن

ناف افکندن
کنایه از درمانده شدن. (فرهنگ نظام) (از آنندراج) :
نافۀ مشک نباشد به بیابان ختن
ناف افکنده به همراهیش آهوی ختا.
محمد سعید اشرف (از فرهنگ نظام) (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا

بنا افکندن

بنا افکندن
بنا کردن ساختن عمارت، خراب کردن بنا سرنگون ساختن عمارت
بنا افکندن
فرهنگ لغت هوشیار

تاب افکندن

تاب افکندن
پیچ و گره انداختن چین و شکن دادن (گیسو و زلف و مانند آنرا)، موجب درد و رنج و آشفتگی گردیدن اذیت کردن آزار دادن
فرهنگ لغت هوشیار

ناف افتادن

ناف افتادن
جابجاشدن عضلات ناف بسبب برداشتن باری سنگین یا بکار بردن زور زیاده از حد یا ترسیدن بسیار
فرهنگ لغت هوشیار

نقب افکندن

نقب افکندن
آهون زدن نقب زدن: نقب افکنیم نیمشب از دور تابریم پی بر سر خزینه پنهان صبحگاه. (خاقانی. سج. 374)
فرهنگ لغت هوشیار