جدول جو
جدول جو

معنی ناظر

ناظر((ظِ))
نظرکننده، بیننده، کسی که بر کاری نظارت و رسیدگی می کند، مباشر، کارگزار، جمع نظار
تصویری از ناظر
تصویر ناظر
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ناظر

ناظر

ناظر
بیننده، نظر کننده، دیده بان، کسی که برای نظارت و رسیدگی به کاری معین شود، کنایه از چشم
ناظر
فرهنگ فارسی عمید