جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نادرویش

نادرویش

نادرویش
آنکه درویش وصوفی نباشد، آنکه ظاهرا درویش وصوفی است ولی برخلاف اصل درویشی عمل کند: اعتقادی بنما و بگذر بهر خدا تا ندانی که درین خرقه چه نا درویشم، (حافظ)، کسی که برخلاف مروت و انسانیت با دوستان و معاشران رفتار کند نا رفیق، آدم مقید و متکلف و اهل اتیکت و آداب و رسوم
فرهنگ لغت هوشیار

نادرویش

نادرویش
آنکه درویش نباشد، کسی که درویش باشد اما خلاف اصول درویشی عمل کند، آنکه با رفیقان و دوستان خود برخلاف مرّوت و انصاف رفتار کند
نادرویش
فرهنگ فارسی عمید

نادرویش

نادرویش
آن که درویش نباشد. (ناظم الاطباء) ، آن که زهد و درویشی را به خود نسبت دهد ولی قلباً درویش نباشد. زاهد دروغی. (ناظم الاطباء) :
اعتقادی بنما و بگذر بهر خدا
تا ندانی که در این خرقه چه نادرویشم.
حافظ.
، نارفیق
لغت نامه دهخدا

نادرویشی

نادرویشی
درویش و صوفی نبودن، ظاهرا درویش و صوفی بودن و برخلاف اصول درویش و، برخلاف مروت و انسانیت با دوستان و معاشران رفتار کردن، مقید و متکلف و اهل آداب و رسوم بودن
فرهنگ لغت هوشیار

نادرویشی

نادرویشی
در تداول، نارفاقتی. بی صفائی. ناتلنگی
لغت نامه دهخدا

هادرویش

هادرویش
نام دشتی است در ترکستان. گویند همیشه در آن دشت بادی در نهایت تندی می وزد، چنانکه اسب و شتر را می غلطاند. و وجه تسمیه اش به هادرویش آن است که جمعی از درویشان در آن بادیه واقع می شوند ناگاه باد تندی بهم میرسد و هر یک از درویشان را به جایی می اندازد و همدیگر را گم میکنند و هادرویش هادرویش فریاد میزنند تا وقتی که هلاک میشوند. (برهان). نام دشتی است مابین خجند و کندبادام و در این دشت همیشه باد تند وزد، گویند ابتدای آن باد از مرغینان که در مشرق این دشت واقع است می وزد و انتهای آن از خجند در مغرب این دشت است. سبب تسمیه آن است که وقتی چند درویش پیاده در شب ازآنجا عبور میکردند باد تندی وزیده از تیرگی شب و غلبۀ خاک یکدیگر را گم کردند و از همدیگر دور افتادند. سراسیمه شده فریاد میزدند که هادرویش هادرویش آخرالامر در این حالت همگی هلاک شدند. اکنون آن صحرا بدین نام مشهور است. (آنندراج) (جهانگیری) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا

بادرویه

بادرویه
بادرَنگبویه، گیاهی یک ساله با برگ های بیضی دندانه دار، گل های بنفش و شاخه های باریک که گل آن مصرف دارویی دارد و برای عطرسازی هم به کار می رود، بادرو، تُرُنگان، تُرُنجان، بادرونه، بادرَنجبویه
بادرویه
فرهنگ فارسی عمید