جدول جو
جدول جو

معنی ناخنک

ناخنک((خُ نَ))
ناخن کوچک، گوشه ناخن که در گوشت فرو رفته باشد، لکّه ای به شکل ناخن که در چشم بوجود می آید
تصویری از ناخنک
تصویر ناخنک
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ناخنک

ناخنک

ناخنک
ناخن کوچک، گوشه ناخن که بلند شده در گوشت فرو رود، گیاهی است دوساله ازتیره سبزی آساهاو از دسته شبدرها که معمولا در دشتها و در کنار جاده ها روییده میشود. برگهایش مرکب ازسه برگچه دندانه دارو گلهایش کوچک و برنگ زرد و معطر میباشند. میوه آن بصورت نیام و بی کرک و برنگ مایل به سبز است و درآن نیزیک تا دو دانه قرارگرفته است. معمولا در موقعی که گلها در گیاه ظاهر میشوند ساقه گل دار آنرا چیده پس از خشک شدن بمعرض فروش میرسانند. در گیاه خشک شده کومارین واسید ملی لوتیک و مواد معطر یافت میشود. دم کرده پنج تاده درهزارگلهای این گیاه در مداوای تورم چشم و رفع التهاب کناره آزاد پلکها و همچنین بصورت کمپرس درباد سرخ بکارمیرود. این گیاه دراکثر نقاط دنیا ازجمله ایران بفراوانی میروید شبدرعطری اکلیل الملک: گیاه قیصر، عارضه ای که بصورت غشائی مثلثی شکل از نسج ملتحمه معمولادر گوشه داخلی یکی از چشم ها پدیدار میشود و بطرف قرنیه نمو میکند و دید چشم را مانع میگردد. معالجه اش معمولا قطع این پرده باعمل جراحی است ظفره ظفره چشم ناخنه: شمع محفل کنم آن دم که دل روشن را ماه نوناخنک دیده شودروزن را. (عارف کاشانی)، قلمی است زرگران را که سرش بشکل ناخن است، عمل گرفتن چیزی بوسیله دو ناخن، چیزی را خرده خرده برداشتن (و خوردن) چنانکه کسی قبل از موقع ناهار باشپزخانه آید و تعداد کمی از غذا بردارد و بخورد، عمل ربودن و خوردن چیزی اندک. ناخنک بند کردن
فرهنگ لغت هوشیار

ناخنک

ناخنک
ناخنه، در پزشکی گوشت یا پوست زایدی که در گوشۀ چشم تولید و باعث تورم پلک می شود،
در علم زیست شناسی برگشتگی گلبرگ ها به شکل ناخن،
اِکلیلُ المَلِک، گیاهی با برگ های بیضی شکل و گل های خوشه ای زرد که دم کردۀ آن در مداوای اسهال خونی، ورم معده و نزلۀ برونش ها نافع است، شاه اَفسَر، گیاه قِیصَر، بَسدَک، شَبدَر زَرد، یونجه زَرد، بَسَک، بَسَه، شاه بُسَه
گرفتن چیزی با دو ناخن
ناخنک زدن: اندکی از چیزی ربودن
ناخنک
فرهنگ فارسی عمید

ناخنک

ناخنک
مادۀ فاسدی است که به شکل ناخن در چشم انسان وحیوان پیدا میشود. (فرهنگ نظام). مرضی است که اگر در چشم آدمی بهم رسد در صورت علاج نکردن زیاده گردد و اگر در چشم اسب و استر بهم رسد، اگر در حال علاج نکنند بکشد و شبیه است به ناخن، و با لفظ آوردن، بریدن، دمیدن، رستن، مستعمل است. و گویند که به دیدن سهیل این مرض برطرف شود. (از آنندراج). ناخنه:
شمع محفل کنم آندم که دل روشن را
ماه نو ناخنک دیده شود روزن را.
عارف کاشانی (از آنندراج).
، گوشۀ ناخن که بلند شده در گوشت فرو رود. (فرهنگ نظام) ، مرضی است که در سم ّ چارپا بخصوص خر پیدا میشود، نام تخمی است دوائی که نام دیگرش اکلیل است، نام قلمی است از زرگر که سرش به شکل ناخن است، درقزوین هیزم های پیچیده و خیلی کوچک را که در ساق درخت انگور است ناخنک میگویند و آنها را میبرند که ساقه ضعیف نشود. (فرهنگ نظام) ، ناخن کوچک. (لغات فرهنگستان)
به هر دو ناخن چیزی را بزور گرفتن. (بهارعجم). رجوع به ناخنک زدن شود:
میبرد وقت ناخنک از مشت
همچو تیشه فرو به سنگ انگشت.
محمدقلی سلیم (از بهارعجم و آنندراج).
، پیش از خریدن چیز قابل خوردن از فروشنده قدری از آن را گرفته خوردن. (فرهنگ نظام). رجوع به ناخنک زدن شود
لغت نامه دهخدا

ناخنی

ناخنی
منسوب به ناخن. یا نان ناخنی. نانی که شاطر ناخنها را در آن فرو برد تا برشته تر وپخته تر شود، استخوانی است زوج که در عقب زایده صعودی فک اعلی قرارگرفته و در تشکیل جدار داخلی کاسه چشم و جدار خارجی حفره بینی شرکت مینماید. شکل این استخوان مانند تیغه چهار گوشی است که از خارج بداخل مسطح و دارای دو سطح (خارجی - داخلی) و چهار کنار (فوقانی - تحتانی - قدامی - خلفی) است. ضخامت این استخوان فاقدحفره وسینوس است و از یک تیغه نسج متراکم استخوانی بوجود آمده است عظم دمعه استخوان اشکی، ناخنکی
فرهنگ لغت هوشیار

ناخنه

ناخنه
ناخن کوچک، گوشه ناخن که بلند شده در گوشت فرو رود، گیاهی است دوساله ازتیره سبزی آساهاو از دسته شبدرها که معمولا در دشتها و در کنار جاده ها روییده میشود. برگهایش مرکب ازسه برگچه دندانه دارو گلهایش کوچک و برنگ زرد و معطر میباشند. میوه آن بصورت نیام و بی کرک و برنگ مایل به سبز است و درآن نیزیک تا دو دانه قرارگرفته است. معمولا در موقعی که گلها در گیاه ظاهر میشوند ساقه گل دار آنرا چیده پس از خشک شدن بمعرض فروش میرسانند. در گیاه خشک شده کومارین واسید ملی لوتیک و مواد معطر یافت میشود. دم کرده پنج تاده درهزارگلهای این گیاه در مداوای تورم چشم و رفع التهاب کناره آزاد پلکها و همچنین بصورت کمپرس درباد سرخ بکارمیرود. این گیاه دراکثر نقاط دنیا ازجمله ایران بفراوانی میروید شبدرعطری اکلیل الملک: گیاه قیصر، عارضه ای که بصورت غشائی مثلثی شکل از نسج ملتحمه معمولادر گوشه داخلی یکی از چشم ها پدیدار میشود و بطرف قرنیه نمو میکند و دید چشم را مانع میگردد. معالجه اش معمولا قطع این پرده باعمل جراحی است ظفره ظفره چشم ناخنه: شمع محفل کنم آن دم که دل روشن را ماه نوناخنک دیده شودروزن را. (عارف کاشانی)، قلمی است زرگران را که سرش بشکل ناخن است، عمل گرفتن چیزی بوسیله دو ناخن، چیزی را خرده خرده برداشتن (و خوردن) چنانکه کسی قبل از موقع ناهار باشپزخانه آید و تعداد کمی از غذا بردارد و بخورد، عمل ربودن و خوردن چیزی اندک. ناخنک بند کردن
فرهنگ لغت هوشیار

ناخنکی

ناخنکی
آنکه ازدکان (بقالی عطاری وغیره) چیزی بر دارد و بخورد بدون آنکه وجهش را بپردازد
فرهنگ لغت هوشیار

ناخنی

ناخنی
نان ناخنی، نانی که شاطر ناخنها در آن فرو برد تا برشته تر و پخته تر شود. (یادداشت مؤلف). رجوع به ناخنکی شود
لغت نامه دهخدا