جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ناخن خشک

ناخن خشک

ناخن خشک
کسی که کوچکترین نفعی برای دیگران بجای نگذارد آنکه بهیچوجه نفعی بدیگران نرساند ممسک
فرهنگ لغت هوشیار

ناخن خشک

ناخن خشک
در تداول، کسی که کوچکترین نفعی برای دیگران بجای نماند. که هیچ خیر از وی به هیچ کس نرسد. که هیچ سود برای حریف باقی نماند و همه را خود برد.
- امثال:
ناخن خشک است. نظیر: آب از دستش نمی چکد. (امثال و حکم)
لغت نامه دهخدا

ناخن خشکی

ناخن خشکی
عمل ناخن خشک. بی خیری. بی برکتی. نفع خود طلبیدن و به دیگران اندک نفعی نرساندن. رجوع به ناخن خشک شود
لغت نامه دهخدا

نان خشک

نان خشک
خبزه لحلحه. قفار. کمک. کُبُنَّه. شظف. (منتهی الارب). نان خشکیده. رجوع به اقسام نان ذیل کلمه نان شود، نان خالی. نان تهی. نان پتی: او جزع میکرد و صدقه به افراط میداد. روز به روزه بودن و شب به نان خشک روزه گشادن و نانخورش نخوردن. (تاریخ بیهقی ص 484).
هر دو یکی شود چو ز حلقت فروگذشت
حلوا و نان خشک در آن تافته تنور.
ناصرخسرو.
به نان خشک قناعت کنیم و جامۀ دلق.
سعدی
لغت نامه دهخدا

دامن خشک

دامن خشک
دامن پاک. پاک دامن. خشک دامن. مقابل تردامن و آلوده دامن و دامن آلوده.
- دامن خشک (بصورت اضافه) ، کنایه از دامن خالی باشد. (برهان).
- ، عدم صلاح و تقوی را نیز گویند. (برهان). مقابل دامن پاک. اما صاحب آنجمن آرا، کنایه از صلاح گوید و می نماید که قول اخیر بصواب اقرب باشد
لغت نامه دهخدا