جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ناخن چیدن

ناخن چیدن

ناخن چیدن
بریدن ناخن. گرفتن و کوتاه کردن ناخن، کنایه است از خلع سلاح کردن و وسیلۀ حمله و دفاع کسی را از او گرفتن:
دکان همچو خورشید گردیده است
پری ناخن دیو را چیده است.
میرزاطاهروحید (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

ناخن چین

ناخن چین
افزاری که ناخن می چیند و لفظ دیگرش ناخن گیراست. (فرهنگ نظام). آنچه با وی ناخن گیرند. (شمس اللغات). ابزاری که بدان ناخن چینند و کوتاه کنند. ناخن بُرای. ناخن پیرای. ناخن گیر. رجوع به ناخن گیر شود
لغت نامه دهخدا

ناخن کشیدن

ناخن کشیدن
چیزی را با ناخن خراشیدن، کنایه از دو به هم زنی، ناخن زدن
ناخن کشیدن
فرهنگ فارسی عمید

دامن چیدن

دامن چیدن
کنایه از کناره کردن، کناره گرفتن، دوری کردن، دامَن برچیدن
دامن چیدن
فرهنگ فارسی عمید

ناخن پریدن

ناخن پریدن
بیرون افتادن ناخن بسبب ضرب چوب: زحمت خود می دهد هر کس دل آزاری کند چوب گل مامیخوریم وناخن اومی پرد. (محمدقلی سلیم)
فرهنگ لغت هوشیار