معنی مؤذن - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مؤذن
موذن
- موذن
- بانگی نیاخوان آنکه اذان گوید بانگ نماز گوینده، جمع موذنین: ناگاه موذن بانگ نماز می کرد. آگاهی دهنده، اعلام کننده
فرهنگ لغت هوشیار
مآذن
- مآذن
- جَمعِ واژۀ مِئذَنَه. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به مئذنه شود
لغت نامه دهخدا