معنی مؤخر
مؤخر
((مُءَ خَُ))
قسمت عقب چیزی
تصویر مؤخر
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مؤخر
مسخر
مسخر
تسخیر شده، تصرف شده، رام و مطیع
فرهنگ فارسی عمید
موخر
موخر
درآخرآمده، آخِرین، پایانی، آخِر، بازپَسین، پَسین، اَخیر، واپَسین
فرهنگ فارسی عمید
مدخر
مدخر
ذخیره شده، اندوخته، پس اندازشده، آنچه ذخیره شود
فرهنگ فارسی عمید
مفخر
مفخر
جای فخر کردن و نازیدن، محل افتخار، آنچه به آن فخر کنند
فرهنگ فارسی عمید
مبخر
مبخر
دود داده بخور کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
مدخر
مدخر
برنهاده، اندوخته، ذخیره شده
فرهنگ لغت هوشیار
مذخر
مذخر
غلک جای اندوختن پس انداز گاه
فرهنگ لغت هوشیار
مسخر
مسخر
رام و فرمانبردار کرده شده و مطیع
فرهنگ لغت هوشیار
مفخر
مفخر
فخر و نازش، نازیدن به چیزی
فرهنگ لغت هوشیار