معنی مؤانست
مؤانست
((مُ آ نِ سَ))
با هم انس و الفت داشتن
تصویر مؤانست
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مؤانست
مجانست
مجانست
هم جنس شدن، هم جنس بودن مانند هم شدن
فرهنگ فارسی عمید
موانست
موانست
با کسی انس گرفتن، با هم انس و الفت داشتن
فرهنگ فارسی عمید
مجانست
مجانست
همشکل شدن، همجنسی، همانندی
فرهنگ لغت هوشیار
موانست
موانست
محبت، همدمی، انس، مصاحبت
فرهنگ لغت هوشیار
مجانست
مجانست
همجنسی، مانند هم شدن
فرهنگ فارسی معین
مجانست
مجانست
تجانس، تجنیس، مجانسه، هم جنسی، تشابه، مشابهت، همانندی، همگونی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
موانست
موانست
آشنایی، الفت، انس، دمسازی، مانوس شدن، انس گرفتن، دمساز شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ممانعت
ممانعت
بازدارندگی، جلوگیری، بازداری، جلوگیری
فرهنگ واژه فارسی سره
ممارست
ممارست
پشتکار
فرهنگ واژه فارسی سره