جدول جو
جدول جو

معنی مهستی

مهستی((مَ هِ یا مَ س))
ماه خانم، بانوی بزرگ، نامی است از نام های زنان
تصویری از مهستی
تصویر مهستی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مهستی

مهستی

مهستی
ماه هستی، ماه خانم، ماه بانو، ماه روزگار، گرانبهاترین، مه (فارسی، ماه) + سیتی (عربی، سیدتی)
مهستی
فرهنگ نامهای ایرانی

مهستی

مهستی
نامی است از نامهای زنان: داشت زالی بروستای چکاو مهستی نام دختری و دو گاو... (سنائی. کلیله)
فرهنگ لغت هوشیار

مهستی

مهستی
مخفف ماه ستی (ستی مخفف عربی سَیِّدَتی). ماه خانم. ماه بانو، از نامهای ایرانی:
داشت زالی به روستای تکاو
مهستی نام دختری و سه گاو.
سنائی.
ستی و مهستی را بر غزلها
شبی صد گنج بخشی در مثلها.
نظامی.
دختر اندر شکم پسر نشود
مهستی را که دل پسر خواهد.
سعدی
لغت نامه دهخدا

ماستی

ماستی
منسوب به ماست: مالیده به ماست: ظرف ماستی شده، ماست فروش، حرف برخورنده متلک. یا ماستی بکسی گفتن، متلک گفتن بدو نقطه ضعف او را برخش کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار

ماستی

ماستی
منسوب به ماست، آلوده به ماست: دست و دهانش ماستی شده است، حرف برخورنده، متلک، حرف مفت، (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)،
- ماستی به کسی گفتن، متلک گفتن و حرف مفت زدن به کسی، کار بد کسی و نقطۀ ضعف او را به رخش کشیدن و سخنان برخورنده و بد گفتن، (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا

ماستی

ماستی
از دیه های مرو است، سمعانی آنرا ماستین آورده است، و نیز گویند که ماستی از قراء بخاراست، (از معجم البلدان)، و رجوع به ماستین شود
لغت نامه دهخدا

میستی

میستی
جذام. (ناظم الاطباء). آن علتی است که به زبان عربی برص گویند. (برهان). لکه هایی است که در بدن ظاهر شود و به تازی برص و بهق خوانند. (از شعوری ج 2 ورق 367). در فرهنگ (جهانگیری و برهان به معنی پیس یعنی ابرص گفته ظاهر آن است که پیسی را که به معنی پیس بودن است میسی خوانده اند و میم با باء (باء فارسی، پ) مشتبه شده. (آنندراج). مصحف پیسی. رجوع به پیسی شود
لغت نامه دهخدا

مهلتی

مهلتی
اسم هندی سوس است. مهلوکی. مهکوکی. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا