معنی مهاد - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مهاد
مهاد
- مهاد
- گهواره، تختخوابی که کودک را روی آن می خوابانند و تکان می دهند
فرهنگ فارسی عمید
مهاد
- مهاد
- گهواره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، زمین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بستر و بساط و فرش. (غیاث اللغات) (آنندراج). بستر. (لغت نامۀ مقامات حریری). فراش. بستر. (ابوالفتوح رازی). فراش. بستر. گستردنی. (ناظم الاطباء). ج، اَمْهِده، مُهْد، مُهُد. (ناظم الاطباء) (المنجد) : لهم من جهنم مهاد و من فوقهم غواش. (قرآن 41/7). مسلمانان بدین سبب در مهاد امن و استراحت آسوده. (سندبادنامه ص 74) ، آرامگاه. (مجمل اللغه) (مهذب الاسماء) (دهار) (ترجمان علامۀ جرجانی)
جَمعِ واژۀ مَهْد و مُهْد و مُهُد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مهاد
- مهاد
- گهواره فروش. (یادداشت مؤلف). منجک گر. (مهذب الاسماء). گهواره ساز و گهواره فروش
لغت نامه دهخدا