معنی موی دماغ
- موی دماغ
- کنایه از مزاحم
واژههای مرتبط با موی دماغ
خون دماغ
- خون دماغ
- خونی که از بینی ریزد رعاف
خوش دماغ
- خوش دماغ
- مسرور. مفرح. (ناظم الاطباء)
خون دماغ
- خون دماغ
- خون بینی. خونی که از بینی آید
خون دماغ
- خون دماغ
- رعاف. (یادداشت مؤلف).
- خون دماغ شدن، خون از بینی جاری شدن. به رعاف مبتلی شدن
خون دماغ
- خون دماغ
- خون دماغ، کسی که پیوسته دچار خون ریزی بینی شود
بی دماغ
- بی دماغ
- بیحال بی ذوق
