جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مول

مول

مول
مولیدَن، درنگ کردن، دیر کردن، دیر ماندن
حرامزاده، معشوق زن غیر از شوهر خودش
مول
فرهنگ فارسی عمید

مول

مول
به زبان هندی قیمت و بهای هرچیز باشد، بیخ نباتات را گویند، (از برهان) (از فرهنگ جهانگیری)، مایه و سرمایه را گویند، (از برهان)، سرمایه بود، (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا

مول

مول
عنکبوت، (از فرهنگ جهانگیری) (ناظم الاطباء) (از برهان)، تارتنه، کارتنه، جَمعِ واژۀ موله، به معنی تننده، (منتهی الارب)، رجوع به عنکبوت شود
لغت نامه دهخدا

مول

مول
درنگ و تأخیر، (غیاث)، درنگ و تأخیر و توقف و بازایستادگی، (ناظم الاطباء)، بودن و درنگ و تأخیر، و مول مول یعنی باش باش، (از برهان) (از آنندراج)، درنگ باشد، (لغت فرس اسدی)، لفظی است که از برای تأخیر و درنگ گویند، (فرهنگ اوبهی)، به معنی تأخیر است و مول مول به معنی آرام آرام، (فرهنگ لغات شاهنامه)، درنگ در کاری، تأخیر، (از یادداشت مؤلف)، توبه، (غیاث) (ناظم الاطباء)، به معنی بازگشت هم آمده است که کنایه از توبه باشد، (برهان)، بازگشت باشد، (فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج)، پشیمانی، (ناظم الاطباء)، ناز و غمزه، (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا) (از غیاث)، عاشق و عاشقباز و رفیق و یار زن، (ناظم الاطباء)، معشوقۀ زن را گویند، (فرهنگ جهانگیری)، معشوق زن، (غیاث)، مولی، آنکه با زنی رابطۀ نامشروع دارد، دوست نامشروع زن، مردی که زن با وی رابطۀ نامشروع دارد، (یادداشت مؤلف)، مردی بیگانه که زن دیگری با او سری پیدا کند، (انجمن آرا) (آنندراج)، معشوق زن را گویند، (برهان) :
چرا این مردم دانا و زیرکسار و فرزانه
زنانشان مولها باشد دو درشان هست و یک خانه،
ابوشکور بلخی،
زن مولی داشت، شب خلوت میان معاشرت و اثنای مفاوضت این حال با او گفته شد، (راحهالصدور راوندی)،
آن زنک می خواست تا با مول خویش
برزند در پیش شوی گول خویش،
مولوی،
- مول داشتن، با مردی اجنبی راه داشتن، (یادداشت مؤلف)،
- مول گرفتن، آشنای نامشروع گرفتن زن، با مرد اجنبی رابطۀ غیرمشروع برقرار ساختن زن، (از یادداشت مؤلف)،
- مول ننه شدن، سرخر شدن، (فرهنگ عوام تألیف امینی)،
- امثال:
گدای درزن ندیدیم، مول کتک زن ندیدیم، (یادداشت مؤلف)،
، حرامزاده و خشوک، (ناظم الاطباء)، جنینی که از رابطۀ غیرمشروعی پیدا آمده است، بچۀ نامشروع زن، حرامزاده، (برهان)، بچۀ حرامزاده، بچۀ نامشروع، بچۀ زنی که نه به وجه شرعی زاده باشد، جنین به حرام در شکم، (یادداشت مؤلف)، دزد، (ناظم الاطباء)، قسمی ماهی، طرستوح، ترستوح، طریفلا، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

مول

مول
رجل مول، مرد بسیارمال و توانگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مَیِّل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

مول

مول
مال و سامان و اسباب را گویند. (برهان). مال باشد. (فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا