جدول جو
جدول جو

معنی موقتاً

موقتاً((مُ وَ قَ تَن))
به طور موقت، مقابل دایمی، همیشگی
تصویری از موقتاً
تصویر موقتاً
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با موقتاً

موقتاً

موقتاً
بر وقت. (آنندراج). غیردایم. مقابل دائماً: موقتاً از سفر منصرف شدم. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

موقتا

موقتا
گذران بطور موقت مقابل دایمی همیشگی. توضیح صحیح} موقتا {است نه} موقه {چه تاء آن اصلی است و بالف باید نوشت (دکتر خیام پور. نداب 7- 6: 1 ص 45)
فرهنگ لغت هوشیار

موستان

موستان
زمینی که در آن درخت انگور بسیار باشد، باغ انگوری، تاکستان
موستان
فرهنگ فارسی عمید

موستان

موستان
زمینی که فقط در آن درخت انگور کاشته باشند باغ انگور تاکستان رزستان
فرهنگ لغت هوشیار

مواتاه

مواتاه
مواتات در فارسی: سازش مواتات در فارسی: فرمانبرداری، همراهی ساز گاری
فرهنگ لغت هوشیار

مواتات

مواتات
موافقت کردن سازش کردن، موافقت سازش. فرمان بردن از کسی، موافقت کردن با کسی، فرمانبرداری، موافقت: (چون از الموت... باقزوین اتفاق معاودت افتاد و بمواتات سعادتی که آن روز بود... کارهایی که از حضرت بصدد اتمام آن بودم بر حسب ارادت تمشیت یافت) (نفثه المصدور. چا یز. 9)
فرهنگ لغت هوشیار