جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با موسخ

موسخ

موسخ
آنکه ریمناک می کند جامه را. (ناظم الاطباء). موسخ. چرک و ریمناک گرداننده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

موسخ

موسخ
ریمناک و چرکین. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح پزشکی) در اصطلاح اطبا دارویی است که ریشها را نرم و تر نگاهدارد. (ازکشاف اصطلاحات الفنون). هرچه منع خشک شدن جراحت کند و رطوبت او را زیاد سازد مثل موم و روغن. (از تحفۀ حکیم مؤمن). داروی مرطوبی که با رطوبت زخمها درهم آمیزد و آن را بیشتر کند و مانع از دمل درآوردن و عمیق شدن آن گردد. (از قانون ابن سینا کتاب دوم ص 150)
لغت نامه دهخدا

موسخ

موسخ
نعت فاعلی از ایساخ. چرک و ریمناک گرداننده. (آنندراج). مُوَسِّخ. آنکه ریمناک و چرک می کند جامه را. (ناظم الاطباء). و رجوع به مُوَسِّخ شود
لغت نامه دهخدا

موسخ

موسخ
زنار. (یادداشت مؤلف). زنار را گویند. (فرهنگ جهانگیری). به معنی زنار است که بر گردن اندازند و بر میان هم بندند. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان) :
به روم اندرون خوان مطبخ نماند
صلیب مسیحی و موسخ نماند.
فردوسی (از فرهنگ جهانگیری).
و رجوع به زنار شود
لغت نامه دهخدا

موسی

موسی
از آب کشیده شده، پسر عمران پیامبر بنی اسرائیل (ص) ، نام امام هفتم شیعیان امام کاظم (ع)، نام پسر عمران پیامبر بنی اسرائیل که در زمان فرعون به دنیا آمد
موسی
فرهنگ نامهای ایرانی