جدول جو
جدول جو

معنی مورچه خوار

مورچه خوار((~. خا))
پستانداری است از راسته بی دندانان که دارای زبانی طویل و کرمی شکل و پوزه ای باریک و دراز می باشد
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مورچه خوار

مورچه خوار

مورچه خوار
پستانداریست ازراسته بی دندانان که دارای زبانی طویل و کرمی شکل و پوزه ای باریک و دراز میباشد. این جانور مخصوص نواحی گرم آمریکای جنوبی است و منحصرا از مورچه تغذیه میکند. دهانش فاقد دندان است و زبان دراز و چسبناک خود را در لانه های مورچه فرو میکند و پس از آنکه تعدادی مورچه بزبانش چسبیدند با حرص و ولع آنهارا می بلعد. این حیوان نسبه عظیم الجثه است و طول بدنش از ابتدای سر تا انتهای دمش بالغ بر 2 متر میشود و دارای دمی دراز و پر مو است
فرهنگ لغت هوشیار

مورچه خوار

مورچه خوار
پستانداری با پوزۀ دراز و زبانی چسبناک که مورچه ها و موریانه ها را با زبان خود شکار می کند
فرهنگ فارسی عمید

مورچه خوار

مورچه خوار
جانورک طاس لغزنده. صاحب طاس لغزنده. (یادداشت مؤلف) ، پستانداری است از راستۀ بی دندانان که دارای زبانی طویل و کرمی شکل و پوزۀ باریک و دراز می باشد و منحصراً از مورچه تغذیه می کند. دندان ندارد ولی با زبان چسبندۀ خود مورچه ها را از لانه برمی آورد و می بلعد. در امریکای جنوبی بیشتر پیدا می شود و جثه اش بزرگ است و از سر تا دمش بالغ بر دو گز می شود و دارای دمی دراز و پرموست
لغت نامه دهخدا

مورچه سواری

مورچه سواری
مورچۀ سواری. مورچه های درشت. قسمی مورچۀ درشت درازپای که تیز دود.
- مثل مورچه سواری، دائم الحرکه. بی سکون. (یادداشت مؤلف).
- مثل مورچه سواری راه رفتن، دائم در حرکت بودن. به تندی حرکت کردن
لغت نامه دهخدا

مورچه خورت

مورچه خورت
از دیه های اسپاهان در بلوک برخوار، کنار راه قم و اصفهان میان برج ونداد و کاروانسرای نادرشاه. در 363 هزارگزی تهران. (یادداشت مؤلف). قصبه ای از دهستان برخوار، بخش حومه شهرستان اصفهان واقع در پنجاه هزارگزی شمال اصفهان، سر راه تهران به اصفهان با 2628 تن سکنه در خاور آن قصبه دشت وسیعی است که جنگ معروف نادرشاه با افغانها در آنجا واقع شد و منجر به شکست افغانها گردید
لغت نامه دهخدا

مرده خوار

مرده خوار
آنکه مرده حورد آنکه لاشه خورد، آنکه از قبل مراسم کفن و دفن و عزداری مردگان ارتزاق کند
فرهنگ لغت هوشیار

مرده خوار

مرده خوار
لاشخور، کسی که برای خوردن غذا در مراسم ختم و عزاداری شرکت می کند
مرده خوار
فرهنگ فارسی معین

مرده خوار

مرده خوار
مردارخوار. مردارخور. که از لاشه و مردار شکم سیر کند. که از گوشت مردار غیر مذبوح تغذیه کند. لاشه خوار:
چون خورم اندوه چون همی بخورد
گردش این چرخ مرده خوار مرا.
ناصرخسرو.
هشدار چو مرده خوار کرکس
مرغان همه را حقیر مشمر.
ناصرخسرو.
از تن حلال خواری و از روح مرده خوار
تن مدح را و جانت سزای هجا شده ست.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا