منقاش. (برهان). آلتی است آهنی که بدان مو از بدن می چینند. (از غیاث) (از آنندراج). منقاش و ابزاری آهنی که بدان مو می کنند. (ناظم الاطباء). موچنا. موچنه. موچین. موی چینه. منقاش. منقش. منماص. منتاخ. منمص. موی کش. آلتی آهنی که موی و خار برکند. خارچینه. (از یادداشت مؤلف)
منسوب به مو، آنچه از موی بافته و ساخته شده، پوستین (از سنجاب سمور قاقم و غیره) : (گر چه یک موی ز مویینه ندارد بنده ورچه آسیب حوادث اثری در سرماست {} در پناه تو ز مویینه مدد می طلبم زانکه چون موی مرا لشکر سرما زقفاست) (سعدی هروی.: مو)