جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مواکب

مواکب

مواکب
جمع موکب، اسواران گروهان سوار جمع موکب: گروههایی که همراه پادشاه یا امیر هستند
فرهنگ لغت هوشیار

مواکب

مواکب
موکب ها، گروه سواران یا پیادگان، سوارها یا پیاده های که در التزام رکاب پادشاه باشند، جمعِ واژۀ موکب
مواکب
فرهنگ فارسی عمید

مواکب

مواکب
جَمعِ واژۀ موکب. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، گروههای سواران و لشکرهای سواران. (آنندراج) (غیاث) :
منم از نژاد بزرگان ساسان
که بودند شاهان چتر و مواکب.
(منسوب به حسن متکلم یا برهانی یا معزی).
سلطان کوکبه ای از مواکب لشکر خویش بر اثر او بفرستاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 287). و رجوع به موکب شود
لغت نامه دهخدا

مناکب

مناکب
منکب ها، بیخ های بازو و کتف، شانه ها، ناحیه ها و کرانه ها، جمعِ واژۀ منکب
مناکب
فرهنگ فارسی عمید

مراکب

مراکب
جمع مرکب، رهواران جمع مرکب: بفرمود تا بوجه اعظام و احترام باسازوعدت و آلت و اهبت و مراکب و موالی با سرخانه و اهالی گردد
فرهنگ لغت هوشیار

مناکب

مناکب
جمع منکب، بازو ها دوش ها جمع منکب کتفها دوشها: (و بجلابیب مواهب خاطر مناکب مثالب عبارت آنرا بپوشانید) (روضه العقول مقدمه مرزبان نامه. . 1317 ص ز)، کرانه ها، نقبای قوم، چهار پر بال مرغ بعد از قوادم
مناکب
فرهنگ لغت هوشیار

مواظب

مواظب
هو دار نگاهدار نگهبان مراقب نگهبان متوجه، جمع مواظبین
مواظب
فرهنگ لغت هوشیار