جدول جو
جدول جو

معنی منگنز

منگنز((مَ گَ نِ))
فلزی است با علامت اختصاری Mn سخت، شکننده و سفید مایل به قرمز به صورت پیرولوزیت در طبیعت فراوان است و در برابر هوا بسیار دیر اکسید می شود
تصویری از منگنز
تصویر منگنز
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با منگنز

منگنز

منگنز
فرانسوی میناک از تو پال ها فلزی است که اول بار در سال 1774 م. توسط شیل شیمی دان سوئدی در سنگهای معدنی مغنسیا (بی اکسید منگنز) شناخته شده. این فلز در طبیعت بصورت اکسید سه ظرفیتی خشک موسوم به برونیت و یا بصورت اکسید سه ظرفیتی آبدار موسوم به آسردز و همچنین بصورت اکسید ملحی موسوم به هس منیت و همچنین بصورت مغنسیا که بنام پیرولوزیت نیز موسوم است وجود دارد. برای استخراج این فلز از سنگهای معدنی آن سنگها را معمولا بوسیله زغال احیا میکنند. رنگ این فلز خاکستری متمایل به سفید و دارای جلای نقره یی است و در برابر هوا بسیار دیر اکسیده میشود. وزن مخصوصش 2، 7 و وزن اتمیش 55 است و در 1250 درجه ذوب میگردد
فرهنگ لغت هوشیار

منگنز

منگنز
عنصر فلزی نقره ای رنگ و شکننده که در طبیعت به صورت خالص وجود ندارد و در ساختن فولاد و برخی از آلیاژها به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید

منگنز

منگنز
عنصری است با علامت اختصاری ’Mn’. جرم اتمی آن 54/938 و عدد اتمی آن 25 است. فلزی است سفید مایل به قرمز، سخت و شکننده. سنگینی ویژۀ آن 7/20 و نقطۀ ذوب آن 1260 درجۀ صدبخشی است. به صورت پیرولوزیت در طبیعت فراوان است. برای استخراج آن پیرولوزیت را به وسیلۀ کربن یا آلومینیم احیا می کنند. (از فرهنگ اصطلاحات علمی). فلزی است با علامت اختصاری Mn و شمار اتمی 25 که بسیارسخت و شکننده است و در طبیعت به حالت اکسید یافت می شود و در صنایع فولادسازی به کار می رود. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا

منگنه

منگنه
دستگاه یا ابزاری که چیزی را زیر آن بگذارند و فشرده کنند، آلت فشار، افزاری که با آن دکمه و جادکمه درست می کنند
منگنه
فرهنگ فارسی عمید

منگنه

منگنه
ابزاریست که بوسیله آن دگمه و جا دگمه سازند، آلتی فلزی که چیزی را در میان یا زیر آن گذارند و تحت فشار قرار دهند، آلتی که بوسیله آن آب گیری. را استخراج کنند آب میوه گیری، آلتی که بوسیله آن روغن بزورات را استخراج کنند
فرهنگ لغت هوشیار

منگنه

منگنه
ابزاری که چیزی را در میان یا زیر آن می گذارند و سوراخ می کنند یا تحت فشار قرار می دهند
فرهنگ فارسی معین

منگنه

منگنه
معصره و جندره و جوازان و جواز وابزاری که بدان بر میوه جات و مانند آن فشار وارد می آورند تا آب آن گرفته شود و نیز ابزاری که در گرفتن روغن بزورات به کار می برند. (ناظم الاطباء). دستگاه فشردن. ماشینی که بدان دانه ها یا میوه را فشار دهند گرفتن آب یا روغن را از آنها، ابزاری مر چاپچیان را، آلتی برای فشردن اجسام چون پشم و پنبه و کاغذ و جزاینها، ابزاری مر آهنگران را. (ناظم الاطباء) ، ابزاری که با آن دگمه و جادگمه سازند: رواج منگنه برای تزیین منسوجات و اقمشه در کاشان و غیر آن. (المآثر و الاَّثار ص 102)
لغت نامه دهخدا

منگنو

منگنو
قریه ای است سه فرسنگ ونیمی میانۀ شمال و مغرب نیم ده است. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا