جدول جو
جدول جو

معنی منگ

منگ((مَ))
کودن، کم هوش، دزد، راهزن، گیج، سرگشته
تصویری از منگ
تصویر منگ
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با منگ

منگ

منگ
زَنبور عَسَل، نوعی زنبور کوچک به رنگ زرد یا قهوه ای که موم و عسل تولید می کند، مَگَس اَنگَبین، گوژاَنگَبین، نَحله، مُنج، کِبت
منگ
فرهنگ فارسی عمید

منگ

منگ
گیج، گول، احمق
قمار، منگ، منگیا
مَنگیدَن، آهسته حرف زدن، زیر لب سخن گفتن
منگ
فرهنگ فارسی عمید

منگ

منگ
گنگ و آن لوله ای باشد بزرگ که کوزه گران به جهت مجرای آب از گل سازند و پزند. (برهان). ممر آب که کوزه گران از سفال سازند و به آهک مضبوط کنند تا آب از میانش بگذرد و آن را به کاف فارسی ’گنگ’ نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) (از رشیدی). ممر آب باشدکه کوزه گران از گل سازند و آن را بر سر هم با آهک نصب نمایند تا آب از میانش بگذرد و آن را گنگ نیز گویند. (جهانگیری). تنبوشه. مصحف گُنگ. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا

منگ

منگ
غله ای باشد کوچکتر از ماش و سیاه رنگ بود و بعضی گویند نوعی حبوب است و آن سرخ رنگ میباشد و مشابهتی به نان خواه دارد اما بزرگتر از نان خواه است و خوردن آن عقل را مختل گرداند و آدمی را مست کند و گاهی در معاجین به کار برند. (برهان). ماش سبز. (انجمن آرا). به هندی ماش است. (تحفۀ حکیم مؤمن). ماش سبز که در شیراز بنوماش گویند و منج معرب آن است. (فرهنگ رشیدی) :
به خوشه در از بهر بیرون شدن
چنان جمله شد ماش و منگ و نخود.
ناصرخسرو.
، مگس عسل و معرب آن منج است. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) :
زاده از من فضیلت و دانش
چون شکر از نی و عسل از منگ.
منصور شیرازی (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا

منگ

منگ
بی حواس، بی هوش، پخمه، پریشان، حواس پرت، خرفت، کم هوش، سرگشته، گیج، قمار، خمیازه، دهن دره
فرهنگ واژه مترادف متضاد