معنی منقوش
منقوش
((مَ))
نقش شده، نگاشته
تصویر منقوش
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با منقوش
منقوش
منقوش
برنگاریده، نگارین
فرهنگ واژه فارسی سره
منقوش
منقوش
نگاشته، نقش و نگار شده، نقش کرده
فرهنگ فارسی عمید
منقوش
منقوش
زموده نگاشته نقش شده نگاشته
فرهنگ لغت هوشیار
منقوش
منقوش
منقش، نقش پذیر، نقش دار، نگاشته، نقش شده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
منقور
منقور
کنده شده، کنده کاری شده
فرهنگ فارسی عمید
منقول
منقول
نقل شده، جا به جا شدنی، روایت شده
فرهنگ فارسی عمید
منقوص
منقوص
کم شده، هرچه که در آن نقصان واقع شود
فرهنگ فارسی عمید
منقوط
منقوط
نقطه دار، نقطه گذاشته شده، حرفی که دارای نقطه باشد
فرهنگ فارسی عمید
منحوش
منحوش
ترنجیده، رونده
فرهنگ لغت هوشیار