جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با منغمر

منغمر

منغمر
فرورونده، یعنی غریق. (آنندراج). فرورفته در آب و غوطه ور. (ناظم الاطباء). منغمس. (یادداشت مرحوم دهخدا) : رنگ سیاه مناسب حال کسی است که در ظلمات نفس منغمر و منغمس بود. (مصباح الهدایه چ همایی ص 151).
- منغمر در شهوات، غرق در شهوات. غوطه ور در شهوات. (از یادداشت مرحوم دهخدا).
، دارای آب فراوان. پرآب:
کرده به ماء منهمر ویران غدیر منغمر
الا به امر قد قدر نتوان چنان کردن عمل.
لامعی
لغت نامه دهخدا

مدغمر

مدغمر
پنهان. (منتهی الارب) (آنندراج). خفی. (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، رجل مدغمرالخلق، لیس بصافیه. (اقرب الموارد). بدخلق و شرس. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

متغمر

متغمر
رنگ شدۀ با زعفران. (از تاج العروس) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

منغار

منغار
گوسپند که بیرون آمدن شیر سرخ یا شیربا خون عادت وی باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به منغر شود
لغت نامه دهخدا