خم گیرنده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب). خمیده و خم گرفته و دولاشده. (ناظم الاطباء) ، برگردنده. (غیاث) (آنندراج). - منعطف کردن، برگردانیدن. متوجه ساختن: پدر و دختر گفتند مگر اختر سعد عنان عاطفت پادشاه، سوی ما منعطف کرد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 22)
مهربانی نماینده. (آنندراج). مشفق و مهربان و مایل. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کسی که بالاپوش به روی خود می اندازد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعطف شود
برگشته. خمیده. درهم پیچیده. کج و معوج شده: پیه خاییده چون بر ناخنی نهی که منعقف شده بود، مدام بر او همی نهی راست و نیکو باز کندش. (الابنیه چ دانشگاه ص 290)