جدول جو
جدول جو

معنی منطبق

منطبق((مُ طَ بِ))
مطابق، برابر، بر روی هم نهاده شده، تطبیق یافته
تصویری از منطبق
تصویر منطبق
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با منطبق

منطبق

منطبق
پسچاک بر هم نهاده برابر بر هم نهاده شونده بر روی هم نهاده، مطابق برابر
فرهنگ لغت هوشیار

منطبق

منطبق
بتی از مس مخصوص سلف و عک و اشعریین که از میان آن کلامی شنیده میشد که مانند آن را کسی نشنیده بود پس چون آن را شکستند شمشیری از درونش درآمد که حضرت رسول اکرم آن را برگزیدو نامش را مخذم (برنده) نهاد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

منطبق

منطبق
برهم نهاده. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد). به روی هم نهاده. (ناظم الاطباء) ، برابر و موافق آینده. (آنندراج) (غیاث) (از منتهی الارب). برابرشده و موافق آینده. (ناظم الاطباء) : چون تمامت بر این قضیت متفق گشتند و بر این جملت منطبق و خط دادند که... (جهانگشای جوینی).
- منطبق شدن، متفق شدن. توافق حاصل کردن. موافق شدن: وُلات بر ولای او متفق گشتند و بر ثنای او منطبق شدند. (جهانگشای جوینی).
- ، بر روی هم قرار گرفتن. انطباق یافتن.
- منطبق گشتن، بر روی هم قرار گرفتن. انطباق یافتن: چون دایرۀ تکوین به نقطۀ انتها رسید و برنقطۀ ابتدا منطبق گشت صورت روح در آیینۀ وجود آدم خاکی منعکس گشت. (مصباح الهدایه چ همایی ص 95). بگویداﷲ اکبر چنانکه اول ارسال یدین منطبق بود و آخر آن بر آخر وی. (مصباح الهدایه ایضاً ص 302)
لغت نامه دهخدا

منطوق

منطوق
سخن گفتار، مغز سخن نطق کرده شده گفته شده، ظاهر هر سخن مقابل مفهوم
فرهنگ لغت هوشیار