نگاشته، چاپ شده نقش شونده نقش شده: (خسرو از غایت رعیت پروری و داد گستری که طبع او بر آن منطبع بود نخواست که جزئیات احوال رعایالله برو پوشیده بماند) (مرزبان نامه. . 1317 ص 5- 174)، چاپ شده طبع شده
منقوش شونده. (غیاث) (آنندراج). نقش کرده شده. (ناظم الاطباء) ، سرشته. سرشته شده. مجبول: تجویف اول از دماغ که قابل است به ذات خویش مر جملۀ صورتها را که حواس ظاهر قبول کرده باشند و در ایشان منطبع شده. (چهار مقاله ص 13). خسرو از غایت رعیت پروری... که طبع او بر آن منطبع بود نخواست که جزئیات احوال رعایا... بر او پوشیده بماند. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 166) ، رام شده و دست پرورده و مطیع و فرمانبردار، فلزی که نرم و قابل کوفته شدن باشد، چاپ شده. (ناظم الاطباء)