با خاک برابر ویران، هموار هموار گشته در یکی از واژه نامه های فارسی این چامه را از مولانا آورده اند: علم و حکمت باطل و مندک بدی و پنداشته اند که واژه مندک در این سروده همان مندک تازی است و ندانسته اند که این واژه پارسی و مندک است و برابر با بی بها و بی خریدار با اندکاک تازی ندارد برابر و هموار گردیده (مکان) ویران شده منهدم گشته، نابود، مجاب مغلوب. یا خسته و مندک. خسته و کوفته
کسی که مانده و خسته شود. (ناظم الاطباء). - خسته و مندک، خسته و کوفته. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). ، زمین برابر و هموار. (ناظم الاطباء) ، خرد. حقیر. درهم کوفته: چونکه کرد الحاح و بنمود اندکی هیبتی که که شود زآن مندکی. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 276). اختران بسیار و خورشید او یکی است پیش او بنیاد ایشان مندکی است. مولوی (ایضاً ص 397). کوه بهر دفعسایه مندک است پاره گشتن بهر این نور اندک است. مولوی (ایضاً ص 422). رجوع به مُندَک ّ و مَندَک شود
کساد و ناروایی متاع و کالا باشد. (فرهنگ جهانگیری). کسادی و ناروایی اسباب و کالا باشد. (برهان). کساد و ناروا و بی قیمتی متاع و کالا. (انجمن آرا) (آنندراج). جهانگیری ورشیدی این بیت مولوی را شاهد آورده اند: رستم و حمزه و مخنث یک بُدی علم و حکمت باطل و مندک شدی. (مثنوی چ نیکلسن دفتر ششم ص 373). و مُندَک ّ عربی و اسم فاعل از اندکاک است به معنی برابر و هموار گردیدن (مکان) و ویران شدن. (حاشیۀ برهان چ معین). این کلمه را صاحب جهانگیری فارسی شمرده و بیتی از مولوی را شاهد آورده، ولی غلط است و کلمه عربی است از دَک ّ به معنی کوفته و ویران است. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، پاره پاره. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء)