معنی منخلع
منخلع
((مُ خَ لِ))
از جای کنده، منقطع
تصویر منخلع
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با منخلع
منخلع
منخلع
از جا کنده، بریده شده از جای کنده، منقطع
فرهنگ لغت هوشیار
منخلع
منخلع
ازجا برکنده
فرهنگ فارسی عمید
منقلع
منقلع
برکنده، از بن کنده شده
فرهنگ فارسی عمید
منخدع
منخدع
فریب خورده، گول خورده، فریفته شده
فرهنگ فارسی عمید
منخرع
منخرع
بر کنده، شکسته، بر آینده
فرهنگ لغت هوشیار
منخدع
منخدع
گول خورنده فریب خورنده گول خورنده فریفته شونده
فرهنگ لغت هوشیار
منقلع
منقلع
بر کنده برکنده از بن کنده
فرهنگ لغت هوشیار
منخدع
منخدع
فریفته شونده، گول خورنده
فرهنگ فارسی معین
منقلع
منقلع
برکنده، از بن کنده
فرهنگ فارسی معین