جدول جو
جدول جو

معنی مناجزت

مناجزت((مُ جِ زَ))
مبارزه کردن، با هم نزاع کردن
تصویری از مناجزت
تصویر مناجزت
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مناجزت

مناجزت

مناجزت
مبارزه کردن مقاتله کردن، مبارزه: (ما که بحمد الله و فضله بمناجزت و مبارزت نامبردار جهانیم) (مرزبان نامه. تهران. چا. 1 ص 187)
مناجزت
فرهنگ لغت هوشیار

مناجزت

مناجزت
مبارزه. مقاتله. با کسی جنگ کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مناجزه: صفها بیاراستند و مبارزت و مناجزت را ساز کردند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 245). الیسع بدان امتناع دلتنگ شد و بدگمان گشت و روی به مناجزت او آورد و او را بشکست. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 317). از وقت طلوع صبح تا استوای آفتاب میان ایشان مناجزت رفت. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 405). ما بحمداﷲ و فضله به مناجزت و مبارزت نامبردار جهانیم... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 187). رجوع به مناجزه شود
لغت نامه دهخدا

مناجات

مناجات
رازونیاز کردن، راز دل خود را به کسی گفتن، رازگویی و عرض نیاز به درگاه خدا
مناجات
فرهنگ فارسی عمید

مناهزت

مناهزت
نزدیک شدن با هم، پیش آمدن شکار را، فرصت یافتن و غنیمت شمردن: (اگر من از مناهزت فرصت غافل مانم مبادا که تدبیر او بر من کارگر آید و انتباه من بعد از آن سود ندارد) (مرزبان نامه. تهران. چا. ا ص 273)، نزدیک شدن کودک به بلوغ
مناهزت
فرهنگ لغت هوشیار

مناجزه

مناجزه
مناجزت در فارسی: کشت و کشتار مبارزه کردن مقاتله کردن، مبارزه: (ما که بحمد الله و فضله بمناجزت و مبارزت نامبردار جهانیم) (مرزبان نامه. تهران. چا. 1 ص 187)
مناجزه
فرهنگ لغت هوشیار

مناجات

مناجات
راز و نیاز کردن با کسی نجوی کردن با کسی، با خدا راز و نیاز کردن، پی بردن بعقاید نهانی یکدیگر: (اگر تکلف در توقف داری بصحبت و محرومیت لایق تر افتد و معول در این معانی بر معاینه ضمایر و مناجات عقاید تواند بود) (کلیله مصحح مینوی. 249)، راز گویی، عرض نیاز بدرگاه خدا
فرهنگ لغت هوشیار

مناهزت

مناهزت
نزدیک شدن به هم، فرصت یافتن و غنیمت شمردن، پیش آمدن شکار را
مناهزت
فرهنگ فارسی معین