جدول جو
جدول جو

معنی ممخضه

ممخضه((مِ خَ ضَ یا ض))
مشک، آوندی که در آن دوغ زنند
تصویری از ممخضه
تصویر ممخضه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ممخضه

ممخضه

ممخضه
مشک، آوندی که در آن دوغ زنند: (ای برادر من ترا از فربهی کوه پیکری دیدم که از ممخضه کوهانت همه روغن چکیدی و بهیچ روغن اندرون ادیم جلد تو محتاج نبودی) (مرزبان نامه. تهران. چا. 1 ص 193)
ممخضه
فرهنگ لغت هوشیار

ممخضه

ممخضه
شیرزنه و آوندی که در آن دوغ زنند. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ممخض. تُلُم تُلق. ج، مماخض. (از المنجد) : ای برادر! من ترا از فربهی کوه پیکری دیدم که از ممخضۀ کوهانت همه روغن چکیدی و به هیچ روغن اندرون ادیم جلد تو محتاج نبودی. (مرزبان نامه چ تهران ص 193)
لغت نامه دهخدا

مماخضه

مماخضه
به زور فروخوابانیدن گشن ماده شتر را تا برجهد بر وی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

ممخه

ممخه
شاه ممخه، گوسپند فربه پر مغز استخوان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فربه سمین. (از اقرب الموارد). بین الممخه و العجفاء (این مثل را در میانۀدو کار زنند). (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

ممخض

ممخض
مشک شیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آوندی که در آن شیر تکان داده و زده می شودتا مسکه و زبد آن بیرون آید. (از اقرب الموارد). تُلُم. شیرزنه. تُلُق. ممخضه. ج، مَماخِض. (المنجد)
لغت نامه دهخدا