جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ممتهن

ممتهن

ممتهن
نعت فاعلی از امتهان. (از منتهی الارب). به کار خدمت دارنده. (آنندراج) ، به خدمت داشته شونده. (آنندراج). آنکه به کار خدمت داشته می شود و خادم و در خدمت درآمده. (ناظم الاطباء). و رجوع به امتهان شود
لغت نامه دهخدا

ممتهن

ممتهن
نعت مفعولی از امتهان. (از منتهی الارب). خوارکرده شده. (غیاث اللغات) (آنندراج). خوار. بی مقدار. (یادداشت مرحوم دهخدا) : هر کجا همایی است در چنگال جغدی ممتهن است. (جهانگشای جوینی).
پس از این رو علم سحر آموختن
نیست ممنوع و حرام و ممتهن.
مولوی.
گه ز طاق طاق گردنها زدن
طاق طاق جامه کوبان ممتهن.
مولوی.
گفت حاشا از من و از جنس من
که بگردیم از دروغی ممتهن.
مولوی.
و رجوع به امتهان شود
لغت نامه دهخدا

مرتهن

مرتهن
چیزی که به رهن گرفته شده، چیزی که در گرو باشد، گروگان، کسی یا چیزی که مقید و دربند امری باشد
مرتهن
فرهنگ فارسی عمید