جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مماثلت

مماثلت

مماثلت
مشابهت. مانندگی. همتایی. برابری. یکسانی. (از ناظم الاطباء). مماثله: حقیقتش (حقیقت خدا) منزه آمد از مماثلت هرچه کمابیشی گرفت. (جوامعالحکایات ج 1 ص 1). رجوع به مماثله شود، مشابهت و مشارکت دو امر در حقیقتی واحد. (از فرهنگ علوم عقلی، ذیل مماثلت و مثلان). رجوع به مثال شود، کنایت و رمز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مماثله

مماثله
مانند شدن، مثل هم شدن، کسی یا چیزی را به دیگری مانند کردن
مماثله
فرهنگ فارسی عمید

مماطلت

مماطلت
تاخیر کردن در کاری یا در حق کسی معطل کردن در انتظار نگه داشتن، تاخیر درنگ
فرهنگ لغت هوشیار

مماثله

مماثله
مماثله و مماثلت در فارسی: مانندگی مانند شدن، مانندگی
مماثله
فرهنگ لغت هوشیار

اماثلت

اماثلت
شعبه ای از قبیلۀ بنی رکب منشعب از بنی اشعر. (تاریخ قم ص 283)
لغت نامه دهخدا

مماطلت

مماطلت
دفعالوقت کردن و فرصت نمودن و پس افکندن کاری. (غیاث اللغات). درنگ و معطل کردن در ادای وام و حق کسی. (آنندراج). امروز و فردا کردن. داردار کردن. دست به دست کردن. دورسپوزی. سپوزگاری. تعلل. تسویف. مولش. دفع دادن. دیرداشت. (یادداشت مرحوم دهخدا) : این مماطلت به اخلاق کریمان لایق نیست و با عادات بزرگان مناسبتی ندارد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 271). فرمود که روزهاست تا فرموده ایم که وجوه این مرد بی انتظار و مماطلتی نقد بدهند. (جهانگشای جوینی).
- مماطلت دادن، دفعالوقت کردن. امروز و فردا کردن: در وعده ای که بود و خدمتی که پذیرفته بود مدافعت و مماطلت می داد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 28).
- مماطلت کردن، دفعالوقت کردن و پس افکندن کاری. امروز و فردا کردن: رسولی از جانب سیف الدوله حمدانی به بغداد رسید و شعر صابی طلب کرد و از زبان سیف الدوله رغبتی صادق فرانمود و صابی در آن باب مماطلتی می کرد. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا

مماثله

مماثله
مماثلت. مماثله. مانند و مشابه گردیدن. (از ناظم الاطباء). مانند شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). با کسی یا چیزی مانیدن. (دهار). مانند یکدیگر شدن. (از منتهی الارب). تماثل. مشابهت. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) ، تشبیه کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا