جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ملواح

ملواح

ملواح
پادام پرنده را گفته اند که نزدیک به دام بندند تا جانوران دیگر به هوای او آیند و در دام اوفتند و او را به عربی ملواح خوانند خروهه خرخشه خرخسه، بلند بالا لاغر اندام: زن، زود تشنه آلت کار اسباب صید، مرغی (مانند بوم) که بوسیله او مرغان دیگر را صید کنند: (گفت: دریغا اگر این مار را زنده بیافتمی هیچ ملواحی دام مخاریق دنیا را به ازین ممکن نشدی و بدان کسب بسیار کردمی) (مرزبان نامه. . 1317 ص 244)، خوردنیی که در دام گذارند تابطمع آن صید در دام افتد، بلند قامت و لاغر، زن زود لاغر شونده، زن چالاک
فرهنگ لغت هوشیار

ملواح

ملواح
پرنده ای که صیاد پایش را ببندد تا به وسیلۀ آن پرندۀ دیگر را صید کند، آنچه باعث انحراف دیگری شود، منحرف کننده
فرهنگ فارسی عمید

الواح

الواح
جمع لوح، پلمه ها سلم ها جمع لوح. لوحها صفحه های فلزی سنگی یا چوبی، جزئی از بخش چهارم اقسام چهارگانه (آلات موسیقی) قدیم ایران و جزوی از سازهایی که برای هر صدا یک سیم دارند. در نوازندگی با الواح انگشتهای دست چپ بروی سیمها قرار نمیگیرد. در الواح برای ایجاد نغمه ثقیل کاسه بزرگ تنگ و از برای نغمه حاد مقابل آن لازم است
فرهنگ لغت هوشیار

ملوان

ملوان
شب و روز، و بمعنای ناوبر در کشتیهای تجارتی هم گویند، در یانورد
ملوان
فرهنگ لغت هوشیار