جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ملنگ

ملنگ

ملنگ
مردم مجردسر و پابرهنه. (برهان). به معنی سر و پا برهنه. (آنندراج). مردم سر و پا برهنه و مجرد. (فرهنگ رشیدی) :
صفات نور تو روی رخان بسته نقاب
صفات ظلمت تو زنگیان عور ملنگ.
شاه داعی شیرازی (از آنندراج).
- مست وملنگ، مست طافح. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سرخوش. بانشاط. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده).
، بیهوش و مست الهی را گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). مست سرخوش. (انجمن آرا) (آنندراج). در فرهنگ رشیدی گوید: مردم سر و پا برهنه و مجرد و بیت کاتبی را شاهد آورده و غلط است، ملنگ همان طافح صفت مست است و بس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
مثال کاتبی از سنگلاخ وادی فقر
ملنگ واربه پایان بر این طریق و ملنگ
میار عذر که ره دور و مرکبم لنگ است
که عذر لنگ نیاید ز رهروان ملنگ.
کاتبی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

ملنگ

ملنگ
دهی از بخش میان کنگی است که در شهرستان زابل واقع است و 192 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

ملنگ

ملنگ
تردماغ، سرخوش، شاداب، سرمست، شنگول، لول، مست، مخمور، سرحال، بانشاط، درویش، قلندر (هند، افغانستان) ، کم خرد، نادان
فرهنگ واژه مترادف متضاد

آلنگ

آلنگ
گودیی که در اطراف قلعه بهنگام محاصره حفرکنند مورچال، دیواری که برای حفظ سپاه کشند سنگر، جمعی از سپاهیان و دیگران که دراطراف یا درون قلعه برای تسخیر آن جای جای گمارند
فرهنگ لغت هوشیار