معنی ملکه شدن - فرهنگ فارسی معین
معنی ملکه شدن
- ملکه شدن((~. شُ دَ))
- بسیار خوب و دقیق در یاد و حافظه ماندن
تصویر ملکه شدن
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با ملکه شدن
ملکه شدن
- ملکه شدن
- راسخ شدن صفتی در نفس: (ملکه شدن آن حالت باطن را بر وجهی که زوال نپذیرد) (اوصاف الاشراف. 10)
فرهنگ لغت هوشیار
دلمه شدن
- دلمه شدن
- بستن شیر یا خون مانند پنیر و نشاسته پخته و آب پخته کله و پاچه چون سرد شود
فرهنگ لغت هوشیار
مالک شدن
- مالک شدن
- دارا شدن و به تصرف در آوردن و ضبط کردن، صاحب چیزی شدن، خداوند چیزی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
محکم شدن
- محکم شدن
- گریفتن تنوییدن استوار شدن پا برجا گشتن: شده محکم بشمشیر تو بنیاد مسلمانی که شمشیر تو در ملت پناه هر مسلمان شد، (معزی)
فرهنگ لغت هوشیار
مرکب شدن
- مرکب شدن
- آمیختن آمیخته شدن ترکیب شدن آمیخته گردیدن: در یکی شخص مرکب شده سبحان الله اینت بیحد کرم و لطف وبزرگی و شرف. (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار