ریاست و حکومت مطلقه. (ناظم الاطباء). فرمانروایی و پادشاهی: از آن بهره ورتر در آفاق کیست که در ملک رانی به انصاف زیست. سعدی (بوستان). و رجوع به ملک ران و ملک راندن شود
ملک آرای. که مملکت را آراید. که کشور را به خرمی و شکوفایی و رونق می رساند: مسندآرای به فر و به شکوه ملکت آرای به رای و تدبیر. سوزنی. ملکت آرای مشرق و مغرب بر ره و رسم خوب و رای صواب. سوزنی. صاحب عالم عادل، ملک اهل قلم ملکت آرای و وزیر ملک ترک و عجم. سوزنی. و رجوع به ملک آرای شود
اداره کننده ملک. فرمانروایی کننده. فرمانروا: ناهید لهوگستر و برجیس دین پژوه کیوان شاه پرور و خورشید ملک ران. عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 454). و رجوع به ملک راندن و ملک رانی شود