جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ملکت رانی

مملکت رانی

مملکت رانی
عمل مملکت ران. فرمان فرمایی و دادگستری. (ناظم الاطباء). کشورداری
لغت نامه دهخدا

ملک رانی

ملک رانی
شهریاری سلطنت پادشاهی: (از آن بهره ور تر در آفاق کیست که در ملک رانی به انصاف زیست ک) (بوستان. کلیات. فروغی چا. ص 227)
ملک رانی
فرهنگ لغت هوشیار

ملک رانی

ملک رانی
ریاست و حکومت مطلقه. (ناظم الاطباء). فرمانروایی و پادشاهی:
از آن بهره ورتر در آفاق کیست
که در ملک رانی به انصاف زیست.
سعدی (بوستان).
و رجوع به ملک ران و ملک راندن شود
لغت نامه دهخدا

ملکت آرای

ملکت آرای
ملک آرای. که مملکت را آراید. که کشور را به خرمی و شکوفایی و رونق می رساند:
مسندآرای به فر و به شکوه
ملکت آرای به رای و تدبیر.
سوزنی.
ملکت آرای مشرق و مغرب
بر ره و رسم خوب و رای صواب.
سوزنی.
صاحب عالم عادل، ملک اهل قلم
ملکت آرای و وزیر ملک ترک و عجم.
سوزنی.
و رجوع به ملک آرای شود
لغت نامه دهخدا

ملک ران

ملک ران
اداره کننده ملک. فرمانروایی کننده. فرمانروا:
ناهید لهوگستر و برجیس دین پژوه
کیوان شاه پرور و خورشید ملک ران.
عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 454).
و رجوع به ملک راندن و ملک رانی شود
لغت نامه دهخدا