جدول جو
جدول جو

معنی ملک الموت

ملک الموت((مَ لَ کُ لْ مَ))
عزراییل، فرشته ای که جان انسان را می گیرد
تصویری از ملک الموت
تصویر ملک الموت
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ملک الموت

ملک الموت

ملک الموت
فرشتۀ مرگ. فرشتۀ جان ستان. قابض ارواح. عزرائیل. ابویحیی: آگاه نه که امیر از دور ایستاده است و ملک الموت آمده به جان ستدن. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 458). آنگه با ملک الموت در مناظره آمد. (کشف الاسرار ج 3 ص 82). روزی ملک الموت خود را به وی نمود سلام کرد و جواب شنید موسی بدانست که ملک الموت است. (کشف الاسرار ج 3 ص 82). ملک الموت به حضرت احدیت بازگشت گفتا... وی مرگ می نخواهد. (کشف الاسرار ج 3 ص 81).
دارد گذارده، ملک الموت تیغ مرگ
بر هرکه پیش بخت تو خدمتگزار نیست.
امیر معزی (دیوان چ اقبال ص 92).
گویی سنان تو ملک الموت دشمن است
کاندر حصاررفته ز سهم سنان تست.
امیر معزی (ایضاً ص 109).
زآن پیش که جانتان بستاند ملک الموت
از قبضۀ شیطان بستانید عنان را.
سنائی (دیوان چ مصفا ص 9).
بر کار ز داروی تو شد شخص معطل
مانده ملک الموت ز داروی تو بیکار.
سنائی (ایضاً ص 115).
آن وقت که حربۀ ملک الموت دستبرد خویش نماید چندان قلق و ناشکیبایی پدید آید که ثمرۀ آن جز حسرت نبود. (تاریخ بیهق چ بهمنیار ص 288).
ملک الموت را ملامت نیست
که به بیمار گل شکر ندهد.
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 629).
ملک الموت کوفته دارد
اندرآن دارویی که آمیزد.
انوری (ایضاً ص 604).
گفت تو کیستی جواب داد من ملک الموتم. (قصص الانبیاء ص 133).
ازپی خون خسان تیغ چه باید کشید
چون ملک الموت هست در کف رایت رهین.
خاقانی.
وز پی جان ربودن خصمش
ملک الموت را شتاب رسید.
خاقانی.
ملک الموت دندان بر قلع وی تیز کرده. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 42).
جان بیگانه ستاند ملک الموت به زجر
زجر حاجت نبود عاشق جان افشان را.
سعدی.
گر خود همه خلق زیردستان تواند
دست ملک الموت زبر خواهد بود.
سعدی.
یارب آن دم که دم فروماند
ملک الموت واقف و شیطان.
سعدی.
ملک الموتم از لقای تو به
عقربم گو بزن تو دست منه.
سعدی (هزلیات).
رجوع به عزرائیل شود.
، مجازاً، نیست کننده. نابودکننده. از بین برنده:
ملک الموت مال و عیسی حال
بذل بسیارو حرص اندک تست.
خاقانی.
بلک از تو عطا هست و خطا هست ز هر شاه
عیسی عطایی ملک الموت خطایی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

مرض الموت

مرض الموت
درد بی درمان بیماری کشنده مرضی که لاعلاج باشد و بمرگ بیمار ختم شود
فرهنگ لغت هوشیار

ملک الملوک

ملک الملوک
پادشاه پاشاهان شاهنشاه، خدای تعالی: ودر آن مواضع که بروزگار پادشاهان گذشته ملک الملوک را جلت اسماوه و عمت نعماوه ناسزا می گفتند امروز هموراه عبادت می کنند
فرهنگ لغت هوشیار

ملک الملک

ملک الملک
پادشاه، خدای تعالی. یا ملک الملک قدیم. خدای تعالی که قدیم است: آن خدای است تعالی ملک الملک قدیم که تغیرنکند ملکت جاویدانش
فرهنگ لغت هوشیار

دهک الموت

دهک الموت
دهی است از دهستان الموت بخش معلم کلایه شهرستان قزوین. واقع در 12هزارگزی معلم کلایه. آب آن از درۀ خرم رود تأمین می شود. سکنۀ آن 203 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا