معنی ملس - فرهنگ فارسی معین
معنی ملس
- ملس((مَ لَ))
- ترش و شیرین، میوه ای که مزه ترش و شیرین دارد
تصویر ملس
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با ملس
ملس
- ملس
- ویژگی هر نوع خوردنی ترش و شیرین به ویژه میوه، هر چیزی که دارای مزه ای آمیخته از ترشی و شیرینی باشد مانندِ سرکنگبین، مِیخُوش، تُرش و شیرین
فرهنگ فارسی عمید
ملس
- ملس
- جَمعِ واژۀ املس و ملساء. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). صاف و هموار. (از دزی ج 2 ص 612). و رجوع به املس و ملساء شود
لغت نامه دهخدا
ملس
- ملس
- ترش و شیرین. میخوش. مُزّ. بیشتر صفت انار آرند: انار ملس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملیس شود
لغت نامه دهخدا
ملس
- ملس
- جای هموار. ج، ملوس. املاس. جج، امالیس. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا