معنی ملحق کردن - فرهنگ فارسی معین
معنی ملحق کردن
- ملحق کردن((مُ حَ. کَ دَ))
- پیوستن، اضافه کردن
تصویر ملحق کردن
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با ملحق کردن
ملحق کردن
- ملحق کردن
- پیوستن پیوند دادن پیوند دادن پیوستن: (رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم) (حافظ. 261)
فرهنگ لغت هوشیار
مخرق کردن
- مخرق کردن
- پاره پاره کردن دریدن: و زخمها پیاپی میزدند تا لباس وجود بر پیلان چنان مخرق و ممزق کردند که
فرهنگ لغت هوشیار
معلق کردن
- معلق کردن
- آویزان کردن آویختن، مربوط ساختن و ابسته کردن، کارمندی را از شغلش بر کنار کردن موقتا تا باتهام و رسیدگی بعمل آورند
فرهنگ لغت هوشیار