جدول جو
جدول جو

معنی ملانقطی

ملانقطی((مُ لْ لا نُ قَ))
کسی که زیاد به سنت های کهن ادبی پای بند باشد، کسی که به املای دقیق و تحت اللفظی واژه ها بیشتر توجه می کند تا معنای آن ها
تصویری از ملانقطی
تصویر ملانقطی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ملانقطی

ملانقطی

ملانقطی
کسی که با کم و زیاد شدن یک نقطۀ نوشته از خواندن آن عاجز آید. آدم کم سواد. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). آنکه تا تمام نقطه ها و اعراب و حرکات کلمه ای نوشته نباشد نتواند خواند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، آنکه به جزئیات رسوم و آداب قانون یا قاعده یا رسمی پای بند و مقید است و تا رعایت همه نشود امر را ناقص شمارد در صورتی که همه برای صحت امر ضروری نیست. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، آنکه تا تمام جزئیات امر را نداند شناختن آن نتواند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

ملا نقطی

ملا نقطی
آخوندی که در مورد ثبت نقطه های حروف در کلمات اصرار تام دارد ولی بمعنی و مفهوم آنها اعتنایی ندارد، کسی که درباره سنتهای کهن ادبی مصر است} ممکن است ملا نقطیهای چنانی استعمال کلمه مصرع را بجای مصراع غلط بشمارند.) (جمال زاده. فاز. 4- 1: 11 ص 39 ح)
فرهنگ لغت هوشیار

ملانازی

ملانازی
یکی از گوشه های دستگاه شور است. ملانیازی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

ملانزی

ملانزی
جزایر سیاهان. در تقسیمات اقیانوسیه شامل گینۀ جدید، مجمعالجزایر بیسمارک، جزایر سلیمان، کالدونی جدید، هبرید جدید، جزایر فیجی و مجمعالجزایر لویزیاد است. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا

ملاقیط

ملاقیط
جَمعِ واژۀ مِلقاط. (از اقرب الموارد). رجوع به ملقاط شود، جَمعِ واژۀ ملقوط. (از اقرب الموارد). رجوع به ملقوط شود
لغت نامه دهخدا

ملاقطه

ملاقطه
رویاروی شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). محاذی هم واقع شدن و رویاروی شدن. (ناظم الاطباء) ، همه پایها گرفتن اسب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بلند کردن اسب هر چهار دست و پا را یک دفعه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا