جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ملاذ

ملاذ

ملاذ
پناهگاه، دژ دز دروغگوی، خودکامه پناهگاه جای پناه: (بحکم آنکه ملاذی منیع از قله کوهی گرفته بودند و ملجا و ماوای خود ساخته) (گلستان. چا. فروغی. 23)، قلعه دژ
ملاذ
فرهنگ لغت هوشیار

ملاذ

ملاذ
پناهگاه، قَلعِه، پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود، دِژ، اَورا، دیز، قِلاط، دیزِه، دِز، حِصن، کَلات، رُخّ، پِشلَنگ، اَبناخون
ملاذ
فرهنگ فارسی عمید

ملاذ

ملاذ
از ’م ل ذ’، سخن فروش. (مهذب الاسماء). دروغگوی که گوید و نکند. (منتهی الارب) (غیاث) (ناظم الاطباء) ، خودرای نادرست دوستی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مَلَذّان. (از اقرب الموارد). رجوع به ملذان شود، ذئب ملاذ، گرگ سبک چست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

ملاذ

ملاذ
از ’ل ذ ذ’، چیزهای لذیذ. (غیاث). شهوات. واحد آن مَلَذّه است. (از اقرب الموارد) : فاحشۀ خاص به زبان کشف به چشم سر نگرستن است به ملاذ و شهوات دنیا. (کشف الاسرار ج 3 ص 680). هرکه در امارت نظر بر کثرت اتباع و طلب ریاست و تفوق و تسلط دارد یا برتحصیل اغراض نفس و توصل به ملاذ و مشتهیات، او را ازتصوف نصیبی نبود. (مصباح الهدایه چ همایی ص 267). مصابرت بر مهاجرت ملاذ و محاب مستوجب ثواب جزیل است. (مصباح الهدایه ایضاً ص 265) ، جَمعِ واژۀ مَلَذّ. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ملذ شود
لغت نامه دهخدا

ملاذ

ملاذ
از ’ل و ذ’، اندخسواره. (دهار). پناه. (نصاب). پناه جای. (منتهی الارب). جای پناه. (غیاث) (آنندراج). ملجاء و پناهگاه و جای پناه و جای امن و پناه. (ناظم الاطباء). ملاز. کهف. معاذ. مأوی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
نیکبختان را بنایی نیکبختی را سبب
پادشاهان را ملاذی پادشاهی را روان.
فرخی.
از بدخویی او بود که من از صحبت او ملاذ جستم. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 76).
نشاط را همه در مجلس تو باد مقام
ملوک را همه بر درگه تو باد ملاذ.
مسعودسعد.
هم سیاست پادشاهان را در ضبط ممالک بدان ملاذ تواند بود. (کلیله و دمنه). همگی ارباب هنر و بلاغت پناه و ملاذ جانب او شناختندی. (کلیله ودمنه).
خدای است در هر عنایی معینم
خدای است در هر بلایی ملاذم.
سنائی.
به حکم آنکه ملاذی منیع از قلۀ کوه گرفته بودند. (گلستان).
بعد از تو ملاذ و ملجأم نیست
هم در تو گریزم ار گریزم.
(گلستان).
، قلعه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

معاذ

معاذ
پناهگاه، جایی که به آن پناه ببرند، جای امن که از ترس دشمن در آنجا پناهنده شوند، پناه جای
معاذ
فرهنگ فارسی عمید